۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

جنگ از مبتدی تا پیشرفته

وقتی کوچیک بود به خودش می گفت چه خوب میشد اگه همه تحت فرمان بودن برای همین موقع بازی با بچه ها سعی می کرد یه بهانه ای برای دعوا جور کنه مثلا موقع هفت سنگ سعی می کرد توپ با شدت هر چه تمام تر پرتاپ کنه تا بتونه با طرف مقابلش یه دعوای حسابی را بندازه و بعد بهش نشون بده که چه قدرتی داره یا مثلا بعضی وقتا برای نشون دادن قدرتش به دیگران کارای عجیب می کرد مثلا موقع زمستون می پرید تو اب یخ زده ی رود خونه تا همه بفهمن چه قدرتی داره یا یه روز سر کو چه می ایستاد و با همه دعوا می کرد حال همه رو می گرفت بعد از مدتی اونقدر غرق این دعوا شد که همیشه یا یه جایی از بدن خودش شکسته بود و درد می کرد یا یه جای یه نفر دیگه رو داغون کرده بود اما از این سلطنتی که پیدا کرده بود لذت می برد

وقتی بزرگ شد و از دواج کرد فک کرد حالا موقشه که به همسرش تسلط پیدا کنه برای همین همیشه دنبال یه بهانه بود تا با همسرش دعوا کنه و اونو خورد کنه برای همین بهانه هایی مثل رفتن خونه ی خونواده همسرش و بهونه می کرد و موقع دعوا کردن سعی می کرد تا جایی که می تونه فریاد بزنه تا قدرت صدای خودش و بهش نشون بده بعد از مدتی بر خونه مسلط شد حرف حرف اون بود اینقدر تو این دعوا پیش رفت تا اخر بچشونم موقعی که می خواست حرف بزنه داد می زد مثلا باصدای بلند می گفت می خوام برم بشاشم!و بعد صدای خنده ی همسایه ها بلند می شد !اون اینقدر داد زده بود که صدای زنگ موبایل خودشو هم تشخیص نمی داد!هر چند وقت یه بار سه ماه کلا از خونه بیرون نمی رفت بعد سه ماه دیگه خونه نمی یومد تا به همه ثابت کنه که هر کاری بخواد می تونه بکنه واین باعث شده بود شیزو فرنی بگیره تازه تیک هم داشت و فراموشی هم گرفته بود اما از این سلطنت لذت می برد

وقتی رییس جمهور شد سعی می کرد تا جایی که می تونه از کشورهای مختلف اتو بگیره تا باهاشون بجنگه و هم از نظر نظامی بهشون حمله کنه و هم از نظر فرهنگی و سیاسی برای همین بمبای شیمیایی خرید و میکروبی و اتمی و به بهانه های مختلف به کشورای دیگه حمله کرد بیشتر وقتا به بهانه ی دفاع از مردم اون کشور بعضی وقتا هم فقط برای کشور گشایی چون فک می کرد که نژاد برتره وباید کشورش برتر از همه باشه برای همین بیشتر مردم کشورش سرطان گرفتن البته در رفاه بودن اما ارامش نداشتن تنها و افسرده بودن فقرتوی جامعشون بیداد می کرد ومردم کشورای دیگه رو هم از بین برد و نابود کرد خودشم شبا خوابش نمی برد برای همین 13تا قرص ارام بخش می خورد تا بتونه بخوابه واون از این سلطنت لذت می برد


بعد از این که مردم کشورای دیگه سعی کرد به مردم خودش تسلط پیدا کنه برای همین به بهانه های مختلف اونا رو زندانی می کرد و شکنجه می داد برای اینکه بتونه این بهانه ها رو جور کنه از روشای مختلف استفاده می کرد تو انتخابات تقلب می کرد نرخا رو دست کاری می کرد و خلاصه یه کاری می کرد تا صدای مردم و یه جوری در بیاره وبعد مردم و میگرفت و اذیت می کرد بهانه هاشو هی تغییر می داد تا کسی بهش مشکوک نشه برای همین کار مملکت لنگ شد چون ادمای بزرگ تو زندان بودن و ادمای کوچیک بر سر کار بودن تا بتونه بر اون مردم کوچیک تسلط داشته باشه زنش ازش طلاق گرفت اونم گرفت اونو هم شکنجه داد و تو زندان انداخت بچشو هم همین کارو کرد وبعد همه مردم دیگه ای که هیچ اعتراضی نمی کردن خوش بودن اما کشورای دیگه هی به این مردم زور می گفتن به خاطر این که می دیدن دولت مرکزی به این زور گویی هیچ عکس العملی نشون نمی ده و اونا رو اذیت می کردن  این جوری اون مردمی که اعتراض نمی کردن هم دیگه خوش نبودن تمام موهاش سفید شده بود به سختی می تونست راه بره و همه حرف زدن و راه رفتن و کاراشو مسخره می کردن اما اون از این سلطنت لذت می برد



در حالی که اگر فقط یه بار به این فکر کرده بود که می تونه به جای دیگران بر خودش تسلط پیدا کنه لا اقل یه کمی بیشتر از این سلطنت لذت می برد


خنده دار نبود؟ولی به نظر من که خیلی خنده دار بود!چون یه نفر همه چیزشو از دست میده زندگی خودش و خونواده و مردم کشورشو خراب میکنه و حتی به اعضا و جوارح خودشم رحم نمی کنه فقط چون از سلطنت لذت می بره!

۷ نظر:

خانم خبرنگار گفت...

ولی تو خیلی شاکری ! :دی
چون تو خیلی خوشحالی از اینکه من هستم که وبلاگم باشه که بتونی اونو بخونی! :دی
من هرگونه نسبت فامیلی رو با سنگ پا قزوین تکذیب میکنم! :پی
درضمن تو امکان نداره تو منو یادت بیاد! دروغ نگو ! :پی چون شما به نظر میاد سال بالایی من باشی :دی
درضمن من همیشه با هم قد خودم بازی میکردم! :پی

خانم خبرنگار گفت...

:|
نه خنده دار نبود! من فقط میخکوب شدم! :|
چقد از این رئیس جمهور ها داریم! :|
و یه چیز دیگه : تو مطمئنی همه در رفاهن!
پ.ن: شیطون این جزئیاتو تو از کجا میدونی؟ مخصوصا بچش که با صدای بلند اعلام میکرده میخواد بره دست به آب؟ :دی نکنه خودت همسایشونی؟:پی

خانم خبرنگار گفت...

سال بالایی یعنی اینکه از من بزرگتری! هم دوره نبودیم تو بهشت! :پی
پسر اون یارو؟
نه از چیزایی که درباره بابات نوشتی بابات نمیتونن این یارو باشن! :پی

Elham گفت...

نه !!! اصلا خنده دار نبود !!! گریه دار بود !!!!

مهدیس خانوم گفت...

طنز همیشه خنده داره
و طنز همیشه درد آدمهاست
و ظنز همیشه واگویه بدبختی هاست
راستی
چرا فقط یه بچه داشت

نسرین گفت...

توچ....

نئو گفت...

خیلی وحشتناک و دردناکه ولی آدمایی هستن اطراف ما که از سلطنت خودشون لذت میبرن...و فقط زجرش واسه بقیه است البته خودشون هم تا یه جایی ازش لذت میبرن بعدش ....